آوازِ پَرِ جبرییل
در انسان، در مرکزِ هر نَفْس، یک نورِ اسفهبُدی وجود دارد که فعالیتهای او را رهبری میکند و همهی انواعِ بشر روی هم رفته تحتِ رهبری جبرییل قرار دارند که ربّالنّوعِ انسانی نامیده میشود و سهروردی آن را با روحالقُدُس و روحِ محمّدی و نیز با وظیفهی رسانیدنِ وحی یکی میداند و جبرییل را الهامدهندهی هر معرفتی میشمارد.
علاوه بر جبرییل که محافظِ تمامِ نوعِ بشر است، هرکس فرشتهی محافظِ خاصّی دارد که در جهانِ فرشتهگان مقیم است. بنابر نظرِ سهروردی، هر نَفْس، پیش از فرودآمدن به خطّهی بدن، در خطّهی فرشتهگان منزل داشته است. هنگام داخل شدن به بدن، نَفْس یا هستهی مرکزی آن که غیرِ مادّی و ملکوتی است، به دو نیمه تقسیم میشود که یکی در آسمان باقی میماند و دیگری به زندانِ بدن فرود میآید. به همین جهت است که نَفْسِ بشری پیوسته در این جهان افسرده و غمگین است؛ در جستوجوی نیمهی دیگر یا «انائیتِ دیگر» آسمانی خویش است و آنگاه به آسمانِ سعادت میرسد و خوشحال میشود که با نیمهی ملکوتیِ خویش متّحد شود و به منزلگاهِ آسمانیِ خویش برود. صورتِ بشری به این ترتیب بارِ دیگر با «انائیت» روحانی و نمونهی فرشتهایِ خود که «ضمیر» واقعی اوست و چیزی است که باید «بشود» تا بتواند «باشد»، متّحد میشود؛ به این معنی که باید آنچه که واقعن «هست» بشود و نمیتواند به آرامش برسد و این سرگردانی را، که به گُمشدنِ کودکی در دالانهای توبرتویِ پُر پیچ و خَمای میماند، به پایان برساند، مگر آنگاه که با فرشتهی محافظِ آسمانیِ خود که «انائیت» واقعی اوست، از نو، یکی شود.
سه حکیمِ مسلمان/نوشته: سیّد حسین نصر/ترجمه: احمد آرام