در حدیث آمده از نبی صلواتالله که فرمود: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ فَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِم» یعنی: طلب کنید آن علم را حتی به صین، همانا طلبِ علم بر هر مسلمانی فریضه است.
اولین معنایی که برای واژهی «صین» آوردهاند، «چین» است و حدیث را اینگونه تعبیر نمودهاند که برای کسبِ علم، مسافتهای طولانی، حتّی تا چین را بپیمایید و علم را به دست آورید. امّا اگر به معنای «علم» در قاموسِ آموزههای نبی صلوات الله بپردازیم، خواهیم یافت که مُرادِ ایشان از علم، علمِ سکولارِ دنیویِ الحادی نیست تا بهخاطرِ آن تا دوردستهای الحاد و شرک و کفر برویم؛ اگر مُرادِ ایشان، علمِ دینیِ آسمانیِ الاهی است، در این صورت وجودِ نورانی و مبارکِ جنابشان، شهرِ علم است و جنابِ امیرِ مؤمنان، بابِ آن شهر. پس سؤال این است که «صین» مربوط به کدام جغرافیاست؟ اگر جواب «چین» است، آیا پیامبری در چین برخاسته یا مردمانِ آن سرزمین، چیزی میدانند که نبی صلوات الله از دانستن یا فهماندنِ آن به ما عاجز است که ما را، آن هم با چنین لحنی، حوالت به چین نموده؟ شاید در این حالت، عمیقترین برداشتِ باطنی از علم، «نور» باشد و چون آفتاب از سرزمینِ «چین» برمیآید، اشارتی باشد به اینکه علم را از سرچشمه و مطلع و آغازگاهش بهدست آورید؛ شاید…
در لغتنامهی دهخدا، ذیلِ واژهی «صین» علاوه بر معانی متعارف آمده است: صین. (اِخ ) (نخلهی پست) دشتِ صین همان دشتِ بنی اسرائیل و دشتِ جعفر است (سفر اعداد 13:21 و 34:3) که بر حدود اراضی یهودا و در بخشِ غربی بلادِ ادوم واقع بود. (صحیفهی یوشع 15:1 و سفر اعداد 20:1 و 27:14) و گاهی از اوقات قادش در دشتِ صین (سفر اعداد 33:36) و گاهی در دشتِ فاران مذکور گشته (سفر اعداد 13:26) و اشکالی که در آنجا واقع است، این است که فاران تمام آن دشت است و صین زاویهی دشتِ شمال شرقی آن میباشد (قاموس کتاب مقدس).
«دشتِ صین» کجاست؟ شاید اگر آن را به صورتِ «سینا» یا «Sinai» ببینیم، آشناتر به نظر آید. مُعرَبِ «Sinai»، اگر آن را اسمِ خاصّ در نظر بگیریم، «سینا» است یا «صینا»؟
چرا آن سرزمین را «Sinai» نام نهادهاند؟ شاید چون پیش از آیینِ موسی، در دینِ مردمان آن وادی و در الهیاتِ عکّادیان، «Sin» خدای «ماه» بوده که در مقابلِ «Sun» یا «Shamash» (شمس) که خدای خورشید بوده قرار میگرفته است؛ و آن سرزمین را از اینرو «Sinai» نام نهادهاند که ماه در آنجا غروب میکرده، یعنی «سرزمینِ ماه».
آیا این «Sin» با چهل سال سرگردانی بنیاسراییل در صحرای سینا (Sinai) که به دلیلِ گناه/Sin بوده، ارتباطی دارد؟ و آیا اینکه ریشهی کلمهی «Sin» در زبانِ عِبری، «گُم شدن» و «از دست دادن» است، فرقی در فهمِ ما از «Sin» ایجاد میکند؟ و آیا اینها با غروبِ ماه و گُمگشتگی و سرگردانی و فرورفتن در تاریکی شب و ظلمت و ضلالت ارتباطیش دارد؟
آیا «هفت گناهِ کبیره» یا «Seven Sins» که در کتابِ مقدّسِ مسیحیان آمده، با سفرهی «هفت سین» ایرانیان ارتباطی دارد؟ که هر «سین» نمادِ چیزی است که «درمان» دردیست و هر «Sin» را قربانیای لازم است…
وقتی همهی این ندانستهها را میگذارم کنارِ هم و برمیگردم به حدیث، «بِالصِّینِ» هزار و یک معنا پیدا میکند. چقدر سخت و دردناک است ندیدن، وقتی حقیقت آشکار در مقابلِ تو نشسته است…
پینوشت۱: بعضی کلمات را معادلی برای معنا کردن و فهمیدن و فهماندن نیست؛ باید آن کلمه را به دیده یا در دیدهی آنکه آن را دیده، دید.
پینوشت۲: «عین» هم به معنای «چشم» است و هم به معنای «چشمه»؛ «دیده» هم به معنای «چشم» است و هم به معنای «عین».
پینوشت۳: شاید اگر عِبری و سریانی و سومری و بابِلی و اینها را میدانستم، اسمِ آن کلمات را «حروفِ مقطّعه» نمیگذاشتم.