خوانا، مُبهم

به هیچ نامه نگُنجی؛ «تو» را کجا بنویسم؟

خوانا، مُبهم

به هیچ نامه نگُنجی؛ «تو» را کجا بنویسم؟

خوانا، مُبهم

«چگونه می‌توانم حقِّ همه‌ی این موضوع را ادا کنم؟ همّتِ خود را به توضیحِ مختصری درباره‌ی بخشِ کوچکی از اصولِ بنیادینی که این روش بر آن‌ها مبتنی است، به سبکی ناقص، سبکی در میانه‌ی اشاراتی مُبهم و با بیانی خوانا، مقصور داشته‌ام.»

.فتوحاتِ مکّیّه‌ی ابن‌عربی.

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمضان» ثبت شده است

اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ[۱]

       چه‌قدر محتاجِ آمدن‌ت بودن

         چه‌قدر محتاج‌تر به رسیدن به تو...



[۱] جنابِ زین‌العابدین علیه‌السّلام این جمله را به زبان می‌آورده‌اند در هنگامه‌ی دیدارِ رویِ ماهِ یار. که یعنی «حمد» او، همان دیدارِ اوست.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۵۶
صاد مصطفی
   بعضی آدم‌ها، حکم مغازه را دارند؛ چیزهای جالبی دارند برای تعریف کردن یا برای آموختن و نمایش دادن؛ برای شنیدنِ حرف‌های‌شان یا آموختن نکته‌ای ازشان و تماشایِ نمایش‌شان اما، آدم مجبور می‌شود گاهی، که با تمامِ آن آدم روبه‌رو شود؛ بهتر است این‌طور بگویم البته، که بعضی آدم‌ها هستند که از چیزهای جالبی که دارند یا بلدند، به عنوانِ طُعمه استفاده می‌کنند برای جذب کردن یا به دام انداختنِ دیگرانی که در حالتِ عادی، برای‌شان محلی از اِعراب ندارند. عمومن هم، این آدم‌ها، از آن‌چه که ارائه می‌کنند به عنوانِ طُعمه، بیگانه‌اند؛ یعنی ماهیتی دارند مجزا از آن‌چه که در دُکانِ خویش، می‌فروشند؛ مثلِ خیلی از آدم‌های این روزها، دلّال‌اند و فروشنده؛ قیمت‌ها هم، در بازارِ آزاد و با دستی نامرئی‌ست که تعیین می‌شوند (و لازم است بگویم که «ارزش» یک چیز است و «قیمت» چیزِ دیگر)! و در این روزگارِ بازاریابی و جولان‌گاه بازاریانِ بازاریابی خوانده و نخوانده که ترویج می‌کنند کالا را با ایجاد نیاز و اغواگری، کالا، مهم نیست که چه باشد؛ از شعر و عکس و فیلم و هزار ادا و اطوار دیگر بگیر تا احساس و تَن؛ و در این میان، خریدار هم مهم نیست از قضا؛ مهم این است که او، آن‌چه را که مدنظر مغازه‌دارِ مذکور است، داشته باشد برای مبادله.

   بعضی آدم‌ها اما، حکمِ حَرَم را دارند؛ که حَرَم حُرمت دارد و احترام. در حریمِ حَرَم، همه «او» می‌شوند انگار؛ از ضریحِ دل‌شان بگیر تا گَردِ روی کفش‌هاشان، همه با هم یکی‌ست؛ همه تبرّک‌اند. وحدت موج می‌زند در گوشه‌گوشه‌ی وجود این آدم‌ها. در حریمِ حَرَم‌شان، دزدی و دروغ و آزار و من‌یّت، رخت برمی‌بندد؛ مِهر و محبت و سلام و یادِ «او»، پُر می‌کند زبان‌ را و نگاه‌ را؛ به حُرمت چشم‌هاشان، نگاه‌هامان پاک می‌گردند و به حُرمتِ کلام‌شان، کلمات‌مان بی‌حرف می‌شوند و به حُرمتِ حضورشان، هست‌هامان نیست می‌شوند؛ تا هر‌آن‌چه که هستیم، «او» گردد و غیرِ او، هیچ نَه...

   بعضی آدم‌ها، سرتاپایِ وجودشان، مُلکِ خداست؛ بودن و حتی نبودن‌شان، برایِ خداست؛ که برایِ آن‌ها، «رضا»ی خدا، نهایتِ آمال‌شان است؛ تا در میانِ بندگانِ «او»، به بهشتِ دیدارش، درآیند...

الملک لله


پی‌نوشت: عیدِ فطرِ پارسال را مهمانِ رضا(ع)ی آلِ محمّد(ص) که باشی، بی‌خود نیست در این لحظاتِ آخرِ رمضانِ امسال، یک بی‌تابیِ عجیبی بی‌اُفتد توی دل‌ت، یک حسرت و اندوهی بی‌اُفتد به جان‌ت و نمِ اشکی بنشیند گوشه‌ی چشم‌های‌ت؛ السّلامُ علیک یا علیّ‌بن‌موسی الرّضا(ع)...
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۵
صاد مصطفی