خوانا، مُبهم

به هیچ نامه نگُنجی؛ «تو» را کجا بنویسم؟

خوانا، مُبهم

به هیچ نامه نگُنجی؛ «تو» را کجا بنویسم؟

خوانا، مُبهم

«چگونه می‌توانم حقِّ همه‌ی این موضوع را ادا کنم؟ همّتِ خود را به توضیحِ مختصری درباره‌ی بخشِ کوچکی از اصولِ بنیادینی که این روش بر آن‌ها مبتنی است، به سبکی ناقص، سبکی در میانه‌ی اشاراتی مُبهم و با بیانی خوانا، مقصور داشته‌ام.»

.فتوحاتِ مکّیّه‌ی ابن‌عربی.

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باور» ثبت شده است

   … عرفان با ادراکِ کامل، همهی آنچه را که مذهبِ جعلی به واسطهی نداشتنِ درکِ کافی رد میکند، میپذیرد. ادیان را از لحاظ وجه بیرونی یا قشریشان میتوان به نقطههای مختلف روی محیطِ دایره، و از لحاظ درونی یا طریقهی عرفانیشان میتوان به شعاعهایی تشبیه کرد که نقاط از آنها به مرکزِ واحد -مرکزی که نمادِ حقیقتِ الوهی است- منتهی میشوند. این نماد، ضرورت وجه ظاهری دین را به عنوان نقطهی شروع برای عرفان آشکار میسازد؛ نیز نشان میدهد که هرچند شریعتهای ظاهری شاید فاصلهی نسبتاً زیادی از یکدیگر داشته باشند، اما عرفانها به طور فزاینده به هم نزدیک میشوند و نهایتاً در نقطهی واحد به هم میرسند

   اگر بتوان گفت که نوعِ بشر، در کلّ، روزبهروز بیشتر از حقّ رویگردان میشود، این را هم میتوان گفت که حقّ روزبهروز بیشتر از هرسو انسان را محصور میکند. حتّی تقریباً میتوان گفت که نیل به قربت تا حدّ تماس با «او» که در گذشته نیازمندِ یکعمر تلاش بود، امروز فقط منوط به آن است که بشر روی نگرداند؛ ولیکن همین اندک هم چقدر دشوار است!

   هرچه این عصر به پایان خود نزدیکتر میشود، لاجرم جبران دشواریهای آن نیز برجستهتر میشود. مطابق تمثیلِ کارگران تاکستان، آنان که اندکی پیش از غروب برای کار آمدند، همانقدر به اندازهی کسانی که از ابتدای آن روز در گرمای شدید به سختی کار کرده بودند، اجرت دریافت کردند [۱] و پیامبر اسلام (ص) [خطاب به اصحاب] گفت: «به راستی شما در دورانی هستید که اگر از یکدهم آنچه فریضه است غفلت کنید، عذاب خواهید شد؛ و پس از این زمانی خواهد آمد که در آن اگر کسی که یکدهم آنچه اکنون فریضه است را بهجا آوَرَد، رستگار خواهد شد


باورهای کُهن و خرافههای مُدرن/نویسنده: مارتین لینگز/مترجم: سعید تهرانینسب




[۱] در انجیلِ مَتّی از قول جنابِ عیسی (ع) این ماجرا تحتِ عنوانِ «ساعتِ یازدهم» بدین شرح آمده است:


امّا بسیاری که اوّلین هستند، آخرین خواهند شد، و آخرینها اوّلین!


   «زیرا پادشاهی آسمان [=ملکوت آسمان] صاحبباغی را میماند که صبح زود از خانه بیرون رفت تا برای تاکستان خود کارگرانی به مزد بگیرد. او با آنان توافق کرد که روزی یک دینار بابت کار در تاکستان به هریک بپردازد. سپس ایشان را به تاکستان خود فرستاد. نزدیک ساعت سوم از روز دوباره بیرون رفت و عدهای را در میدان شهر بیکار ایستاده دید. به آنان نیز گفت: شما هم به تاکستان من بروید و آنچه حق شماست به شما خواهم داد. پس آنان نیز رفتند. باز نزدیک ساعت ششم و نهم بیرون رفت و چنین کرد. در حدود ساعت یازدهم نیز بیرون رفت و باز چند تن دیگر را بیکار ایستاده دید. از آنان پرسید: چرا تمام روز در اینجا بیکار ایستادهاید؟ پاسخ دادند: چون هیچکس ما را به مزد نگرفت. به آنان نیز گفت: شما نیز به تاکستان من بروید و کار کنید. هنگام غروب، صاحب تاکستان به مباشر خود گفت: کارگران را فراخوان و از آخرین شروع کرده تا به اولین، مزدشان را بده. کارگرانی که در حدود ساعت یازدهم به سر کار آمده بودند، هر کدام یک دینار گرفتند. چون نوبت به کسانی رسید که پیش از همه آمده بودند، گمان کردند که بیش از دیگران خواهند گرفت. اما به هریک از آنان نیز یک دینار پرداخت شد. چون مزد خود را گرفتند، لب به شکایت گشوده، به صاحب تاکستان گفتند: اینان که آخر آمدند فقط یک ساعت کار کردند و تو آنان را با ما که تمام روز زیر آفتاب سوزان زحمت کشیدیم، برابر ساختی! او رو به یکی از آنان کرد و گفت: ای دوست، من به تو ظلمی نکردهام. مگر قرار ما یک دینار نبود؟ پس حق خود را بگیر و برو! من میخواهم به این آخری مانند تو مزد دهم. آیا حق ندارم با پول خود آنچه میخواهم بکنم؟ آیا چشم دیدن سخاوت مرا نداری؟ پس، آخرینها اوّلین خواهند شد و اوّلینها آخرین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۵۰
صاد مصطفی

   در میان اعرابِ پیش از اسلام، رسم خانوادههای اشراف مکّه این بود که پسرانشان را به صحرا بفرستند تا در میان بادیهنشینان رشد کنند، زیرا همه میدانستند که عربیِ این چادرنشینانِ کاملاً بیسواد، از زبانِ برادرانِ «متمدّن»تر ایشان در مکّه، خالصتر است.

   شک نیست که به طور کلی، «تمدّن» لبهی تیز هوشیاری و بیداری انسان را، که ضروریترین ویژگیهای لازم برای حفظ زباناند، از میان میبَرَد. مخصوصاً سوادآموزی نوعی حسّ امنیت کاذب به آدمیان میدهد که باعث میشود تصوّر کنند از این پس دیگر گفتار روزمرّهشان تنها خزانهای نیست که گنجِ زبان را باید در آن نگهداری کنند؛ و وقتی تصوّر دو زبان -یکی نوشتاری و دیگری گفتاری- ریشه دوانید، زبان گفتاری محکوم به زوالی نسبتاً سریع است و باید مآلاً زبان نوشتاری را هم با خود به قعر فرو بَرَد؛ ترجمهی انگلیسی نوینِ کتابِ مقدّس بهعنوان شاهدی برای این مدّعا کافی است

   الهامات آشکار بعضی هنرهای خوشنویسی جهان نشان میدهد که وقتی آدمیان شروع به مکتوب ساختن واژگان گفتاری کردند، این کار آنان «به امرِ خدا» بود و نه حتّی صرفاً «به اذنِ خدا». در واقع، این نه کتابت، بل صنعت چاپ بود که باعث شد جهان امروز، چنانکه مشهود است، به پشتهای عظیم از کتابهای دورریختنی تبدیل شود

   زمان، زبان را میفرساید و از کیفیّت آن میکاهد، هر زبانای همیشه، از لحاظ کمّیت، لغاتی را که مردمش بدانها نیاز دارند، داراست. مثلاً افزایش عظیم اشیاء مادّی، افزایشی متناسب با آنها را در اسامی موجود در آن زبان ایجاد میکند. اما بر خلاف زبانهای نوین که واژههای جدیدشان را باید بهطور مصنوعی اختراع و از بیرون به آنها اضافه کرد، در مورد کهنترین زبانهای شناخته شده میتوان گفت که آنها علاوه بر لغات مورد استعمال روزمرّه، دارای هزاران کلمهی غیرمستعملاند که در صورت لزوم، بهواسطهی ظرفیت تقریباً نامحدود تشکیل لغات، که ذاتی ساختار زبان است، مانند اعضای یک پیکر زنده، میتوانند ساخته شوند. از این منظر، زبانهای مُدرن را میتوان «مُرده» یا «رو به مرگ» خواند؛ و در مقام مقایسه، زبانهای کهنتر، حتّی اگر، از این لحاظ که اکثر مردم دیگر از آنها استفاده نمیکنند، «مُرده» باشند، مانند موجودات زنده، در درون خود بسیار فعّالاند

حتماً در گذشتههای دور، گپهای بیهوده، یعنی بیان تند و نسنجیدهی افکار، وجود نداشته است. چرا که زبانهای کهن با آن سازگار نبودند؛ همچنین وقتی تفکر آنان (در مقایسه با معاصرین) کمتر ظاهرفریب و سطحی بوده و وقتی برای بیان افکار خود وقت و زحمت بیشتری صرف میکردهاند، قطعاً در گفتن آن نیز بیشتر درنگ میکردهاند.



باورهای کُهن و خرافههای مُدرن/نویسنده: مارتین لینگز/مترجم: سعید تهرانینسب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۰۵
صاد مصطفی

ادیان بر سر اینکه روند تاریخی بشر «تکامل» نبوده، بل «تناقص» بوده است متّفقالقولاند


برای کسانی که قادر به درک این نوع نگرش هستند، فهم این نکته دشوار نیست که مرحلهی کشاورزی -پس از رسیدن به مرتبهی خاصّی از توسعه- نه تنها هیچ پیشرفت نکرد، بلکه در واقع «لبهی نازک فانه‌[۱ی آخرین فاز انحطاط بشر بود. مسلماً در روایت کتاب عهد عتیق این «فانه»، که شامل صدها نسل بشری است، در شخصیت قابیل خلاصه میشود که نمایندهی کشاورزی (در مقابل [برادرش هابیل که به] شکار و گلّهداری [اشتغال داشت]) است، شخصیتی که اولین شهرها را ساخت و اولین جنایت را مرتکب شد. مطابق تفسیر سِفرِ تکوین، قابیل «به کشاورزی عشق میورزید»، و اینچنین وابستگی از دیدگاه چادرنشین شکارچی و گلّهدار، و احیاناً کشتکار، یک قدم در سرازیری انحطاط با شیب تند بود، زیرا کشاورزیِ حرفهای یعنی قرارگرفتن در یک مکان، که به ساخت روستا میانجامد، روستاهایی که دیر یا زود گسترش یافته به شهر تبدیل میشوند؛ و در دنیای کهن، همانطور که زندگانی چوپانی همیشه با بیگناهی و سادگی همراه بود، شهرها به نسبت، مکان گناه و فساد شمرده میشدند. تاسیتس[۲] حکایت میکند که ژرمنهای زمان او از خانهها وحشت داشتند؛ و حتی امروز هم اقوام چادرنشین و نیمهچادرنشین هستند، مثلاً سرخپوستان، که از روی طبع، کشاورزی یا هر کاری که آنها را در یک مکان پایبند و بنابراین آزادیشان را محدود کند، پست میشمارند.

«سرخپوست قصد مستقر ساختن خود را روی کرهی زمین ندارند، زمینای که در آن همهچیز، مطابق قانون تثبیت و تکاثف، یا بهتر است بگوییم تحجّر و سنگشدگی، مستحق متبلور شدن است؛ و کلید فهم بیزاری سرخپوستان از خانهها، مخصوصاً خانههای سنگی، و نیز فقدان خط و کتابت که مطابق این دیدگاه جریان و لطافت روحِ مقدَس را مقیّد کرده و میکُشد، همین است.»[۳] این نقل قول ما را از موضوع کشاورزی به سواد میبرد، و در همین رابطه به یاد میآوریم، چنانکه سزار گفته است، کاهنان درویید (Druids) نیز معتقد بودند مقیّد کردن اعتقادات مقدّس به خط و کتابت، به مثابهی بیحُرمتی به آنهاست. مثالهای متعدد دیگری میتوان زد که همگی نشان میدهند نبودِ نوشتار، همچون نبودِ کشاورزی، میتواند اثر مثبت داشته باشد؛ و در هر حال، هرچقدر هم به طرز تفکری که مهارت و ظرفیت زبان را از باسوادی جداییناپذیر میشمارد عادت کرده باشیم، یک دقیقه تفکر کافی است تا نشان دهد که میان این دو هیچ رابطهی بنیادی وجود ندارد، زیرا فرهنگ زبان کاملاً از الفبای مکتوب -که در تاریخ زبان (به مثابهی یک موضوع یکپارچه) صرفاً یک ضمیمهی بسیار متأخّر به شمار میرود- متفاوت است. چنانکه آناندا کوماراسوامی، دربارهی آنچه خودش «مجموعهای کلی از ادبیات رسولانه، که هم شامل کتاب مقدّس است، هم وِدا، هم اِدّا و هم حماسههای بزرگ، و به طور کلی، بهترین کتابهای جهان» مینامد، نشان داده است:

«بسیاری از این کتابها مدّتها پیش از آنکه نوشته شوند، وجود داشتند، و بسیاری هیچگاه نوشته نشدند، بعضی هم یا گم شدهاند یا در آینده گم خواهند شد



باورهای کُهن و خرافههای مُدرن/ نویسنده: مارتین لینگز/ مترجم: سعید تهرانینسب



[۱] فانه یا گُوِه (قطعه چوب نجّاران با سطح مقطع مثلثی). ضربالمثل «لبهی نازک فانه» (Thin edge of the wedge) که در زبان انگلیسی، موزون نیز هست، کنایه از آغاز ناخوشآیند فرآیندی بس طولانی و ناخوشآیندتر شونده است.

[۲] کُرنِلیس تاسیتس (Corneluis Tacitus) سناتور و تاریخنگار روم باستان (متعلق به قرن یکم میلادی).

[۳] Frithjof Schuon, Language of the Self, p. 220




پینوشت۱: به این فکر میکردم که تمامی انبیاء، چوپان بودهاند، مانند هابیل.

پینوشت۲: قبلترها جایی خوانده بودم که زبانِ عربی، زبانای است بدون خط.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۳۸
صاد مصطفی