خوانا، مُبهم

به هیچ نامه نگُنجی؛ «تو» را کجا بنویسم؟

خوانا، مُبهم

به هیچ نامه نگُنجی؛ «تو» را کجا بنویسم؟

خوانا، مُبهم

«چگونه می‌توانم حقِّ همه‌ی این موضوع را ادا کنم؟ همّتِ خود را به توضیحِ مختصری درباره‌ی بخشِ کوچکی از اصولِ بنیادینی که این روش بر آن‌ها مبتنی است، به سبکی ناقص، سبکی در میانه‌ی اشاراتی مُبهم و با بیانی خوانا، مقصور داشته‌ام.»

.فتوحاتِ مکّیّه‌ی ابن‌عربی.

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایمان» ثبت شده است

لا اُحِبُّ الآفلین...

من افول‌کنندگان را دوست ندارم...



شد صفیرِ بازِ جان در مَرجِ دین

نعره‌های «لا اُحِبّ الآفلین»...


مولوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۷ ، ۰۰:۱۳
صاد مصطفی

   ابن‌عربی می‌گوید: «خدایی که در یک اعتقاد موجود است، همان خدایی است که در قلب جای گرفته است، خدایی است که بر قلب تجلّی می‌کند و قلب او را می‌شناسد. بنابراین، چشم فقط خدای متعَلَّقِ اعتقاد را مشاهده می‌کند.» چون صورتی که حضرتِ او خویش را در یک ایمان در قالبِ آن صورت منکشف می‌سازد، صورتِ همان ایمان است، تجلّی (ظهور) به اندازه‌ی همان قابلی که پذیرنده‌ی آن است (مظهر)، به اندازه‌ی قابلی که خویش را در آن عیان می‌سازد، درمی‌آید. ایمان، اندازه‌ی قابلیّتِ قلب را عیان می‌سازد. به همین دلیل است که اعتقاداتِ مختلف وجود دارد. برای هر مؤمنی، حق همان کسی است که در قالبِ اعتقادش بر او منکشف شده است. اگر خداوند خویش را در قالبِ متفاوتی آشکار سازد، مؤمن در مقامِ انکارش برمی‌آید و به همین دلیل است که ایمان‌های تعبّدی با هم تعارض پیدا می‌کنند... لیکن مؤمنانِ جزم‌اندیش از این واقعیت بی‌خبرند. آن‌ها از دگرگونی (تحوّل) تجلّیات چیزی نمی‌دانند. آن‌ها صورتِ شهودِ خویش را تنها صورتِ حقیقی می‌انگارند، چه نمی‌دانند که این همان خیالِ خلّاقِ الاهیِ واحد است که این «خدای خلق‌شده در اعتقادات»، خدایی را که در هر آنْ یک تجلّی شکل گرفته توسطِ خودِ آن است، به خود نشان می‌دهد... اما برای عارف، همه‌ی اعتقادات، شهودهایی تجلّی گونه‌اند که عارف از طریقِ آن‌ها حقّ را مشاهده می‌کند...


   حدیثی از پیامبر9 نقل شده است که در روزِ قیامت، خداوند خویش را به بندگان‌ش در قالبِ صورتی که آن را نمی‌شناخته‌اند، نشان خواهد داد. این صورت، با صورتِ خدای اعتقاداتِ آن‌ها متفاوت است، ولی صورتی از جمله‌ی آن تعیّناتِ الاهی است که دیگر مؤمنان، خدای خویش را در قالبِ آن شناخته‌اند. بنده‌گان به ردّ و انکار او برمی‌خیزند. در برابرِ این خدای «دروغین»، به خدا پناه می‌برند، تا این‌که در نهایت خداوند، خویش را بر آنان در قالبِ ایمان [=اعتقاد] خاصّ خودشان منکشف می‌سازد. در آن صورت او را تصدیق می‌کنند. در حقیقت، یک متکلّمِ معتزلی، اگر در روزِ قیامت ببیند حتّی فردِ عاصی که توبه‌ناکرده وفات یافته است، مشمولِ رحمتِ الهی قرار می‌گیرد، چه می‌اندیشد؟ چگونه می‌تواند خدای موردِ اعتقادِ خویش را در صورتی چنین اعجاب‌آور بپذیرد؟


   تفسیرِ عرفانی این حدیث، معنای عمیقِ دیگری پیدا می‌کند که بسیار با نصِّ عقیده‌ی تعبّدیِ مسلمانان فاصله دارد. مسلّماً «روزِ قیامت» به معنای پایانِ زمان است، ولی علاوه بر این یک معنای عرفانی هم دارد: قیامت به معنای لحظه‌ای است که نفسِ جزیی به فهم اتحادِ ذاتی خویش با تمامیتِ الاهی (که البته این اتّحاد به معنای اتّحادِ وجودی نیست) نایل می‌شود؛ روزی است که صورِ ایمان‌های جزیی دیگر حجاب و محدودیت نیست و تبدیل به مظاهری می‌شود که خداوند در قالبِ آن‌ها موردِ شهود قرار می‌گیرد، چرا که این مظاهر، حاکی از قابلیت‌های [متفاوتِ] قلب‌های انسان‌ها هستند... به همین دلیل است که ابن‌عربی اعلام می‌دارد که شناختِ خدا هیچ حدّی ندارد تا عارف در آن حد متوقف شود. چگونه می‌تواند حد داشته باشد، حال آن‌که از صُوَرِ وجودیِ تجلی‌گونه‌یِ هستی تغذیه می‌کند که در حالتِ تحوّلِ دایم قرار دارند و خلقِ جدید نیز، که معنای همین تحوّلاتِ تجلّیات (تحوّل الحق فی الصور) است، قانون و قاعده‌ی هستی (قانون الوجود) است؟



تخیّلِ خلّاق در عرفانِ ابن‌عربی/نوشته: هانری کُربَن/ترجمه: انشاالله رحمتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۹
صاد مصطفی