خوانا، مُبهم

به هیچ نامه نگُنجی؛ «تو» را کجا بنویسم؟

خوانا، مُبهم

به هیچ نامه نگُنجی؛ «تو» را کجا بنویسم؟

خوانا، مُبهم

«چگونه می‌توانم حقِّ همه‌ی این موضوع را ادا کنم؟ همّتِ خود را به توضیحِ مختصری درباره‌ی بخشِ کوچکی از اصولِ بنیادینی که این روش بر آن‌ها مبتنی است، به سبکی ناقص، سبکی در میانه‌ی اشاراتی مُبهم و با بیانی خوانا، مقصور داشته‌ام.»

.فتوحاتِ مکّیّه‌ی ابن‌عربی.

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اربعین» ثبت شده است

   «قطع نظر از هر مسألهای در خصوصِ طبیعتگرایی، کراراً در هنرِ متجدّد (modern) –کما اینکه در ادبیاتِ متجدّد- میبینیم که صاحبِ اثر، میخواهد به حدّ افراط سخن بگوید: استظهار (exteriorization)، به حدّ افراطِ خود میرسد، چنانکه گویی نباید هیچ چیزی در درون باقی بماند. این گرایش در همهی هنرهای متجدّد، از جمله شعر و موسیقی، ظهور دارد. در اینجا نیز، چیزی که از صحنه غایب است، روحیهی ایثار، طمأنینه و حِلم است. آفرینندهی اثر هنری، خود را به طورِ کامل تهی میسازد و با اینکار دیگران را نیز، به تهی ساختن و بنابراین به از دست دادنِ همهی ذاتیّاتِ خویش، یعنی شمّ رازداری و درکِ باطن فرا میخواند، حال آنکه فلسفهی وجودیِ آن اثر، همان استبطان (interiorization) شهودی و وحدانی است.
  
بیآنکه خواسته باشم این بحث زیادِ از حد قاعدهمند باشد، میتوان گفت در موردِ بیشترِ هنرمندانِ سنّتی، این عاملِ «عین» است که اثر هنری را تعیّن میبخشد. به عکس در موردِ اکثر هنرمندانِ متجدّد، عنصرِ «ذهن» به اثر هنری تعیّن میبخشد؛ به این معنا که متجدّداناز آن حیث که فردگرا هستند- قصدشان «خلق» اثر هنریست و با خلقِ آن میخواهند شخصیّت حقیر و یکسره ناسوتیِ خویش را ابراز کنند. بلندپروازی و تکاپو برایِ نوآوری از همین ناشی میشود. یقیناً هنرمندِ غیرمتجدّد نیز، که البتّه ذاتیِ امور نیز همین است، به طورِ مسلّم شخصیتِ خویش را ابراز میکند، ولی از طریقِ عین و با تکاپو برای عین چنین میکند


هنر و معنویّت: «حقوق و تکالیفِ هنر»/ نویسنده: فریتیوف شووان/ مترجم: إنشاالله رحمتی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۲۴
صاد مصطفی

وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً 


و با موسی(ع) سی شب وعده کردیم و آن سی شب را با ده شبِ دیگر کامل کردیم تا بدین‌سان، میقاتِ پروردگارش در چهل شب به‌سر آمد.


سوره‌ی الأعراف، آیه‌ی ۱۴۲





قالَ رَسولُ الله (ص):

مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحًا نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ، وَأَجْرَى یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ


هرکس خالص شود از برای الله چهل صبح را، الله [که نورِ آسمان‌هاست و زمین] دل‌ش را نورانی کند [ یعنی الله در آن دل منزل کند] و چشمه‌های [نورانی] حکمت را از دل‌ش بر زبان‌ش جاری سازد [تا نیّات و اعمال‌ش همه نورانی و الهی شود.]





اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ 


الله، نورِ آسمان‌هاست و زمین؛ مثالِ نورش هم‌چون چراغ‌دانی‌ست که در آن چراغی‌ست و آن چراغ درونِ شیشه‌ای‌ست…


سوره‌ی النّور، آیه‌ی ۳۵




دل، زُجاج آمد و نورت مصباح

منِ بی‌دل شده مشکاتِ تواَم…


مولوی






سحرگه ره‌روی در سرزمینی

همی‌گفت این مُعمّا با قرینی


که «ای صوفی! شراب آن‌گه شود صاف،

که در شیشه برآرَد اربعینی…»



حافظ





   گفت: «غم، چهل صبح که در دل بماند، اشک می‌شود…»


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۰:۵۹
صاد مصطفی